تندیس بیژن و منیژه کد SCD-029
۹۹۰,۰۰۰ تومان
داستان بیژن و منیژه یکی از داستانهای معروف کتاب شاهنامه، کتاب حماسی ایرانیان به زبان فارسی است. این داستان روایت عشق بیژن پسر گیو و منیژه دختر افراسیاب است.
داستان بیژن و منیژه یکی از داستانهای معروف کتاب شاهنامه، کتاب حماسی ایرانیان به زبان فارسی است. این داستان روایت عشق بیژن پسر گیو و منیژه دختر افراسیاب است.
شکایت مردم ارمان و اعزام بیژن به نبرد با گرازان
در دوران پادشاهی کیخسرو پادشاه کیانی گروهی از مردم سرزمین ارمان (یا شهر رامیان فعلی) نزد شاه ایران آمده و تظلم نمودند که سرزمینشان که در مرز توران قرار دارد مورد تاخت و تاز و هجوم گرازان قرار گرفته است. کیخسرو دو پهلوان ایرانی را برای این موضوع در نظر میگیرد که یکی گرگین میلاد و دیگری بیژن است که با وجود جوانی و مخالفتهای پدرش گیو به این مأموریت اعزام می شود. گرگین میلاد که به خباثت و فرصت طلبی در شاهنامه شناخته شده، بیژن را به تنهایی به نبرد می فرستد. در آن روز بیژن بر گرازان چیره می شود.
آشنایی بیژن و منیژه و رفتن به کاخ
هنگام بازگشت گرگین میلاد برای اینکه امتناع او نزد شاه فاش نشود، بیژن را به نزدیکی اردوی تفریحی دختران تورانی میبرد. در این اردو منیژه دختر افراسیاب که در شاهنامه زیبایی اش توصیف شده همراه ندیمه هایش در دامان طبیعت اردو زده بود. بیژن تحریک میشود و پشت درخت تناوری ایستاده و منیژه را تماشا می کند.
منیژه از طریق ندیمه اش متوجه حضور بیژن می شود و حاجبی را نزد او می فرستد به این گمان که او سیاوش است که دوباره زنده شده. بیژن خود را پهلوانی ایرانی معرفی میکند و به سفارش منیژه وارد چادر او میشود. پس از سه روز که در چادر او بود منیژه تصمیم میگیرد او را مخفیانه به کاخ پدرش افراسیاب ببرد. بیژن قبول نمیکند و سعی میکند خود را نجات دهد و به ایران زمین بازگردد. منیژه با کمک همراهانش بیژن را با دارو خواب کرده و لای البسه پیچیده و به درون کاخ میبرد.
فاش شدن حضور بیژن و تنبیه شدنش
پس از چند روز حضور مخفیانه در کاخ ماجرا فاش میشود. مأمور افراسیاب به نام گرسیوز وارد اتاق منیژه میشود و بیژن را از زیر تخت بیرون میکشد. بیژن سعی میکند با چاقویی که در چکمهاش داشت به گرسیوز حمله کند اما فریب چرب زبانی او را میخورد و تسلیم میگردد. افراسیاب قصد کشتن او را داشت اما با وساطت پیران وزیر دانشمند افراسیاب به این دلیل که از خونخواهی ایرانیان جلوگیری کند او را نمیکشد.
با این حال بیژن را در چاهی عمیق انداخته و سنگی بر سر چاه میگذارد به حدی که آب و هوا و غذای اندک از آنجا رد شود. منیژه نیز با تحقیر از کاخ اخراج شده و آواره میگردد. منیژه که خود را باعث و بانی این حادثه میداند شبها را بر سر چاه مویه کرده و روزها به دنبال غذا برای بیژن میگردد.
عزیمت رستم به سوی توران برای نجات بیژن
گرگین میلاد که به هدف خود رسیده بود به ایران بازگشته و داستانی میسازد که بیژن کشته شده است. شاه خشمگین میشود و دستور میدهد او را به بند کنند. با وجود مقبولیت ادعای گرگین گیو مرگ پسرش را باور نمیکند. در این هنگام کیخسرو با دیدن اندوه گیو جام جهاننمای خود را پیش آورده و احوال کشور را در آن مشاهده میکند. به دنبال این بالاخره کیخسرو در جام جهاننما بیژن را میبیند.
گیو نامهای از سوی شاه به زابلستان نزد رستم میفرستد. رستم همراه گروهی برای نجات بیژن رهسپار توران میشوند و پیش از آن به درخواست گرگین میلاد برای او نزد شاه پا درمیانی میکند تا وی آزاد گردد. رستم و گروهش لباس تاجران و بازرگانان بر تن میکنند که کسی آنجا متوجه نیتشان نشود. پس از اینکه به عنوان تاجر در توران غرفه میزنند.
دیدار منیژه با رستم و آگاه شدن رستم از داستان بیژن
منیژه که سرگردان با سروپای برهنه به دنبال غذا برای بیژن بود به گروه رستم میرسد. از زبان شان میفهمد که ایرانی هستند و برایشان داستان را شرح میدهد و از گیو رستم و کیخسرو میپرسد. رستم که مظنون شده بود واقعیت را فاش نکرد. اما به منیژه که ناامید در حال برگشتن بود یک مرغ بریان میدهد و به او میگوید آن را برای محبوبش ببرد. در همین حین رستم انگشتری معروف خود را درون شکم مرغ میگذارد تا اگر واقعیت داشته باشد بیژن، منیژه را باز نزد او بفرستد.
بیژن در حال خوردن مرغ انگشتری را مییابد و منیژه را آگاه میکند. منیژه به نزد رستم میآید و گفته بیژن را برایش شرح میدهد که آیا تو صاحب رخش هستی؟ رستم که از حقیقت ایمان یافته بود به منیژه خاطرنشان میکند که شب هنگام نیمه وقت بر سر چاه آتش برافروزد و رستم به دنبال آتش بدانجا میآید.
آزاد شدن بیژن و حمله به کاخ افراسیاب
منیژه شب هنگام هیزم جمع کرده و آتش بزرگی میافروزد. رستم به سر چاه میآید و سنگ بزرگ را کنار میزند و طنابی به درون چاه میفرستد. پیش از آنکه بیژن از چاه خارج شود رستم از او سوگند میخواهد که پس از آزادی کاری با گرگین میلاد نداشته باشد. بیژن نمیپذیرد و عنوان میکند قصد کشتنش را دارد. رستم نیز طناب را رها میکند و بیژن باز به چاه میافتد. بالاخره او میپذیرد که از گرگین بگذرد. رستم، منیژه را همراه چند تن از محل دور میکند و با پهلوانان دیگر از جمله بیژن به کاخ افراسیاب میتازد و کاخ او را به آتش میکشد. سپس با غنائم به سوی ایران باز میگردد.
بازگشت بیژن به ایران
بیژن در میان استقبال گسترده ایرانیان به وطن باز میگردد و گرگین میلاد نیز بخشیده میشود. کیخسرو بیژن و منیژه را زوج اعلام میکند و به بیژن سفارش میکند هیچگاه برای این وقایع منیژه را سرزنش نکند و نیز هدایای گرانبهای بیشماری به دست بیژن برای منیژه میفرستد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.